پایدارها و ناپایدارها

ساخت وبلاگ

 پایدارها و ناپایدارها  

 ادبیات کودک - ظرفیت ها و ظرافت ها

  مطلب ششم : « پایدارها و ناپایدارها » 

جبار باغچه بان!  

نام اصلی اش میرزا جبار عسکرزاده است . سال 1264 به دنیا آمد.

اولین کودکستان را به نام «باغچه اطفال» در شهر تبریز راه اندازی کرد و به جبار باغچه بان معروف شد.

او چهره ای ماندگار و کم نظیر در ادبیات کودک ایران زمین است 

و علاوه بر کارهای آموزشی و تربیتی ، چند داستان هم برای کودکان نوشت.

داستان معروف « بابابرفی »یکی از آثار ماندگار و در واقع شاهکار اوست 

این کتاب که بارها از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تجدید چاپ شده ماجرای چند کودک را روایت می‌کند که با کمک هم یک آدم برفی می‌سازند که به طور اتفاقی شبیه پدر بزرگشان است. 

یک شب از عمر آدم برفی می‌گذرد و فردا صبح هیچ نشانی از او نیست

اما پدربزرگ مثل همیشه سرحال است

و با آنکه مدام کنار آتش می‌رود و یا زیر آفتاب قدم می‌زند هیچگاه آب نمی‌شود

چون او یک اصل است و نه یک بدل شبیه سازی شده.

 جبار باغچه‌بان در این کتاب به طور غیر مستقیم به مخاطب خود می‌آموزد که : 

« نباید به چیزی دل ببندند که واقعی نیست

و با کمترین تغییر آن و هوا ممکن است از بین برود.

و نیز می گوید : بدل، هیچ وقت قابل اعتماد نیست و نباید به آن تکیه کرد، گرچه بسیار به اصل شبیه باشد. » 

این داستان به نوعی ماجرای حضرت ابراهیم (علیه السلام ) را به یاد می آورد

که در ماجرای مشاهده ستاره و ماه و خورشید گفت این ها ناپایدارند و من خدای پایدار و ابدی را دوست دارم  

هنگامی که ستاره افول  کرد گفت : من افول شدنی ها را دوست ندارم (لا اُحبُّ الآفلین) (انعام / 76)

جالب این جاست که  اگر چه بیش از چهل سال از انتشار چاپ اول این کتاب گذشته است

باز برای کودکان امروز هم تازگی دارد.

برای شادی روحش درود می فرستیم

و برای یاد آوری کار زیبایش چند سطر از آغاز کتابش را با هم می خوانیم: 

آن سال زمستان، زمستان سختی بود.

درخت‌ها را سرما زده بود و مثل شاخ بز، خشک و قهوه ای رنگ شده بودند.

نه گل مانده بود نه سبزه، نه ریحان، نه پونه، نه مرزه.
آب هم از رفتن خسته شده بود، یخ زده بود.
همه جا سفید بود، همه جا، کوه و دشت و صحرا.
آسمان شده بود آسیاب، اما به جای آرد، برف می‌ریخت همه جا.
یک روز تعطیل، نزدیکی‌های ظهر، کامبیز و کاوه، میترا و منیژه، کوروش و آرش، سودابه و سوسن،

به خانه پدربزرگ رفتند تا هم پدربزرگ را ببینند

و هم در حیاط بزرگ مدرسه، که خانه پدربزرگ آنجا بود، برف بازی کنند.


برچسب‌ها: سید محمد مهاجرانی, ادبیات دینی کودکان, ادبیات کودک, نقد ادبیات کودک, جبار باغچه بان
+ نوشته شده در  پنجشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۵ساعت 22:35  توسط سید محمد مهاجرانی  | 
وبسایت شخصی سید محمد مهاجرانی...
ما را در سایت وبسایت شخصی سید محمد مهاجرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohajerani14o بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 17:37